ادبیات پایداری

امروز جمعه 28 اردیبهشت 1403
1 نفر آنلاين
جستجو
عضویت / ورود

    عضو شويد


    فراموشی رمز عبور؟

    عضویت سریع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد
آرشیو
آمار و اطلاعات
    بازديد امروز : 14
    ورودي امروز گوگل : 0
    افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا : 6
    اي پي : 3.139.80.15
    مرورگر : Safari 5.1
    سيستم عامل :
    امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403
کدهای اختصاصی

راست قامتان جاودانه تاریخ


آیت الله دکتر بهشتی (ره):

ما بی‌شناسنامه نیستیم اهل قنوتیم، ساکن دهستان نیایش و بچه جنوب عشقیم، کبوتران قباپوشی که بال در خون شهیدان کربلا نهاده‌ایم و عمری بر شاخه‌ها مرثیه خوان ذبح بنی‌آدم، ما از امتزاج دو ایمان بدوی روستایی از تصادم دو عدم ساده به‌وجود آمده‌ایم، با هیچ‌کس هیچ فرقی نداریم و نمازمان را اول وقت می‌خوانیم. ما محصول آن لحظاتی هستیم که خسته از بیل و رنجور از داس خیمه دعایی برافراشته‌اند، ما ساده‌نشینان کاخ ویرانه فقر و فناییم.

پنجره‌هایی که رو به‌سوی افق سبز توکل باز می‌شوند، ما مثل کتابی در هر گوشه خاک و در هر لحظه از روزگار باز می‌شویم و دیگران را از خود باخبر می‌کنیم. ما مثل وضو ساده و پاکیم، عین اقطار بی‌آلایش و معصومیم، ما را می‌شود در هر گوشه مسجد پیدا کرد. در هر جنسی جست‌وجو نمود، با هر دردی دریافت، ما مثل تلاوت غمگینیم، مثل تکبیر حالت خنجر داریم، و دوستان ما شیران روز و پارسایان شبند، از نوح به بعد تا کربلا و هویزه وتا هویزه حضور داریم، پشت هر سنگی روییده‌ایم، با هر بوته‌ای رسیده‌ایم، بر هر شاخی بر داده‌ایم، ما در این آب و خاک سبز می‌شویم؛ ما بی‌شناسنامه نیستیم.



پایداری

آخرین ارسال های انجمن

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شعر های دفاع مقدس و شهیدان 0 51 mahdavi
اشعار ارسالی شما 6 142 mahdavi
اشعار مناسبتی 0 61 mahdavi

زهرا بمان

زهرا بمان

(زبان حالِ امام علی علیه السّلام در سوگ حضرت زهرا سلام الله علیها:)


فاطمه آرام جان ای مهربان زهرا بمان

ای همه آه وفغان، ای قد کمان زهرا بمان

لاله ی خونین و خاموش گلستان نبی

با توعطر آگین بُوَد محرابمان زهرا بمان

طایر بشکسته بالم ای تمام باورم

آیه ی اِنّا فـَتـَحنا را بخوان زهرا بمان

باربگشای ای عزیزم این چه وقتِ رفتن است

دوریَت برمن بسی باشد گران زهرا بمان

یاورِ مظلومه ام ای شاهد رنج علی

بی تودشمن شاد گردد بی گمان زهرا بمان

ای گل نیلی رخ غم پرورم پرپر مشو

پر نکش تا بی کرانِ آسمان زهرا بمان

ای تمام تو امانت ازنبی درنزد من

با چه روئی رد کنم ازخود ضِمان زهرا بمان

گفتنی ها باتو دارم ای پرستوی غریب

شامِ غربت زود باشد این زمان زهرا بمان

با تو تقوا بوی گلهای بهشتی می دهد

شافع روزِ جزای "شیعیان" زهرا بمان

بلبل بَیتُ الحَزَن رویت مکن پنهان زمن

صَیقـل آئینه های انس وجان زهرا بمان

می کنی آثار سیلی را نهان از من چرا

باعلی ، با روی نیلیّ و نهان زهرا بمان

#

ای کبودِ چهره ات نقشِ پریشانِ دلم

با کبودِ چهره ات؛ آزرده جان زهرا بمان

این کمانِ قـدِّ تو، باشد عصای دست من

وای اگر اُفتد عصایم درمیان زهرابمان

درغم دوریِ تو احساس پیری می کنم

چهره ات کرده بهارم را خزان زهرا بمان

بَعدِ پیغمبر، بلال آوارگی ها می کشد

در تسّلای دلت گوید اذان زهرا بمان

صوتِ آیاتِ حزین و دل نشینت ذکرمن

تالیِ تِلوِ نبی قرآن بخوان زهرا بمان

ای که آزار تو، آزار رسول است و خدا

از خدا خواهم پناهم؛ اَلأمان؛ زهرا بمان

درسقیفه خائنان، چوب حراج دین زدند

تا کنی اِفشا مَتاعِ آن دُکان زهرا بمان

غاصبانِ منبر و محرابِ دینِ احمدی

کینه ی دیرینشان گشته عیان، زهرا بمان

این دغلبازانِ پُست و نام و نان افشا نما

تا شوند آنان سیه روی جهان زهرا بمان

بی تو در گردابِ غمها، کی به ساحل می رسم

کشتی ام بی تو ندارد بادبان زهرا بمان

بعد از این با چاه وآهی دردِ دل خواهم نمود

شکوه ها دارم ازاین نامردمان زهرا بمان

#

"مهدوی" راه ولایت ازعلی تا مهدی است

برسرپیمان خون با یوسفِ زهرا بمان

غلامرضا مهدوی

بازدید : 68 | تاریخ : پنجشنبه 17 آذر 1401 زمان : 12:32 | | نظرات شما [0]

مشق عشق

شهادت نامه



به نام خدا

یادوخاطراتِ هفته ی دفاع مقدس برهمه ی عزیزا گرامی باد. سروده ی حاضر
با نامِ «غزل شهادت یا مشق عشق» تقدیم به شهداوایثارگرانِ دفاع مقدس
درکربلای ایران همراه با تصویرسازیِ شهادتشان در قرینی از قیاس با شهدای
مظلوم کربلا است.

مشق عشق

تومشقِ عشق در سنگر نوشتی
شهادت نامه در دفتر نوشتی

شهادت نامه ات امضای خون داشت
کبوترگشتی وبا پَر نوشتی

غزل هائی سرودی از رِشادت
عَجَب انشائی از باورنوشتی

حُسَین امّا به خطِّ خون و سرمشق
به سربند و به انگشتر نوشتی

لب خشکیده ات مستانه می خواند
حلاوت نامه ای دیگر نوشتی

شبِ حمله حنا بستی سرو روی
صفای قاسم و اکبر نوشتی

به سانِ عون و جعفر خون سُرخـَت
مُـرَکـَّب شد گُلِ اَحمَر نوشتی

گلویت خشک و خونین بودو مجروح
زِحُلقومِ علی اصغر نوشتی

مُنَوَّر چِهره ات را لاله گون کرد
دوصدباور تو ازداوَر نوشتی

زِ خورشیدیّ وسیمِ خاردارش
سِنان و نیزه و خنجر نوشتی

به روی مین جَبین ساییدی آن شب
شهادت نامه در «معبر» نوشتی

به خمپاره تنت شد پاره پاره
زِ اَعشارَش گُلِ پرپر نوشتی

جدا شد دستت ازپیکرچو عبّاس
رسالت با یَـدِ دیگر نوشتی

سَرِ خونینت ازپیکرچوافتاد
شهیدِ کربلا بی سر، نوشتی

زِرِه پوشان که بر جِسمت خزیدند
زِاَسب و نعلِ تازه ترنوشتی

چورگباری تَـنَت آماجِ خون کرد
لِثاراتَ الحُسَین آخر نوشتی

مَیِ نابِ شهادت سَرکشیدی
مَرامِ ساقی و ساغر نوشتی

به سانِ جعفرِ طیّارِ اسلام
بهشتی گشتی و با پَر نوشتی

پیامِ زینبی دادی به عالم
حجابِ مادروخواهرنوشتی

به ما جامانده ها آخرپیامت
اِطاعت ازخطِ رهبرنوشتی

غلامرضا مهدوی

بازدید : 65 | تاریخ : پنجشنبه 10 آذر 1401 زمان : 7:52 | | نظرات شما [0]

سلامی بر شهیدان

به نام خدا

اهلِ دل ای نازنینانم سلام
سایه تان باشد همیشه مستدام

با شما شعرم مُعَطّر می شود
حال وروزم جورِ دیگر می شود

رازِ دل اشکی به آهَم داده است
شکوه ای گاهی، پناهم داده است

یادِ مهدی(عج) عَزمِ من مجذوب کرد
بیش ازاین نزدم خودش محبوب کرد

مست وشیدای وصالش گشته ام
واله ومبهوتِ خالش گشته ام

او که حق را در جهان برپا کند
عاشقان را بیش از این شیدا کند

دل منوّر گشته ی سالارِ عشق
 غُل گشته در مِسمارِ عشق

لحظه های خوب ونابِ دلبریست
عشق وحالِ باشهیدان ماندنیست

با خدا نجوائی از دل داشتند
شاهدِخوبان به محفل داشتند

یادِ شان یادآورِ آیینه هاست
یادِ فریادِ قشنگِ سینه هاست

عاشقان و آن همه هم رزمشان
یادم آید از صفایِ بزمشان

کوچِ آن آیینه ها دلدادگی است
اُلگوی ما در بسیج آمادگی است

عشقِ پاکِ "هاشمی"از اوبجاست
با رجال انقلابی آشناست

حاج احمد ارجمندی باپسر

می شوم از یادشان خونین جگر

یادِ آن افسر، "علی اکبر" امیر
مهدَوی آزادِ جنگاور دلیر

یادِ "مهدیّ ومحمّد" زنده باد
راهُ رسمِ "مهدوی" پاینده باد

یادِ "بَشکارِ" شهیدِ صف شکن،
نوجوانِ شاهِدِ گلگون کفن

در شهادتگاهِ " قادر" پَرگشود
خَلعَتِ خونِ خدا دربر نمود

یادِ یارانِ "پَناری" هم به خَیر
در شبِ بارانیِ خوبِ جُفَیر

یادِ فردِ خوش سخن؛ رعناحسن
آمدی از جبهه ها خونین بدن

یادِ "محسن"، آن یَلِ "احمد پناه"
دل بریدیم از رُخَش با اشک و آه

یادِ"محمودی"،"مُقَدَّس، "آبدار"

"کبریائی"،"سالکی"،"پرهیزگار"

روزگاری جمعِ نابی داشتیم
با هم اَیّاب وذهابی داشتیم

درکنارِ سوله ها قرآن به دست
کَس به این دنیای فانی دل نبست

 یادِعبّاسِ عزیز ، عطّاریان
گنجی و داوودی و حدّادیان

یادِ فربود، پورحقیقی، طاهری
یادِ کاظم زاده و حاج باقری

 با خریدارانِ غم هم دَم بُدیم
بهر زخمِ یکدگر مرهَم بُدیم

 حرفهای کیمیائی داشتند،
روح وجانِ بی ریائی داشتند

محفلِ ما از صفاشان زنده است
خاطراتی در دلم آکنده است

سینه هاشان مَخزَنُ الأسرار بود
کینه ها شان بر سَرِ کُفّار بود

دلبری را جاودانی کرده اند
لاله کاری را جهانی کرده اند
# # #

یادِ سنگر، یادِ سنگر ماندنیست
شورو شوق جبهه باور کردنیست

 از غریبستان چو مفقودین جدا،
می زنند از کهکشان ما را صدا

می کنند از راهِ دل برما گذار
ای خدا، این رَه بمانَد پایدار

آشنای بی ریائی در دل اَند
ناشناسِ مُخلِصِ هر مَحفل اَند

پُر شده ست از نامشان این سرزمین
برقرار از خونشان دینِ مُبین

یادِ یاران بیقرارم می کند
غافل از دارو ندارم می کند

گفتگوهاشان دراین دل مانده است
آتشی بر جانِ من افکنده است

پیشِ چشمِ ما حنا برکف زدند
وقتِ رفتن هم کَف و هَم دَف زدند

در دلِ خود یادِحق را کاشتند
بردلِ ما داغِ خود بگذاشتند.

 مهدوی

بازدید : 76 | تاریخ : چهارشنبه 09 آذر 1401 زمان : 6:54 | | نظرات شما [0]

کربلا2

کربلا2

 

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا

بند اوّل

مرغ دل پر می زند پیوسته سوی کربلا

گشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلا

پیش تر از آنکه مادر شیر نوشاند مرا

جام اشگ و خون گرفتم از سبوی کربلا

با وجود نهر جاریِ فرات و علقمه

خون ثارالله شد آب وضوی کربلا

اشگ چشم زینب و خون حسین بن علی

گشته تا صبح قیامت آبروی کربلا

گه کشد در قتلگه گاهی به سوی علقمه

گه برد هوش از سرم نام نکوی کربلا

کعبه و سعی و صفا و مروه ی من کربلاست

هر کجا باشم دلم باشد به سوی کربلا

در صف محشر که سر می آورم بیرون زخاک

می کند چشمم به هر سو جستجوی کربلا

«بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا»

«در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»

بند دوّم

از فراق کربلا پیوسته دارم زمزمه

ترسم این هجران دهد آخر به عمرم خاتمه

دوست دارم تا بگریم در کنار قتلگاه

بشنوم در گوشه ی مقتل صدای فاطمه

دوست دارم تا شود از گریه چشمم جام اشک

با سرشک دیده سقّایی کنم در علقمه

دوست دارم مرقد شش گوشه گیرم در بغل

اشگ ریزم بر رخ و باشم دعا گوی همه

دین من دنیای من عقبای من باشد حسین

نه به خُلدم حاجت است و نه زنارم واهمه

دیده بستم از همه عالم، دلم در کربلاست

بر لبم دائم بود این بیت زیبا زمزمه

«بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا»

«در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»

بقیه در ادامه مطلب...

بازدید : 138 | تاریخ : شنبه 26 شهریور 1401 زمان : 12:49 | | نظرات شما [1] ادامه مطلب

کربلا


بهترین عُشّاقِ عالم را خدا

جمع کرده در زمین کربلا


کربلا یعنی صبوری در بلا

سرفدایِ تارموئی از ولا


کربلا آئینه ی آئینه هاست

کوثری درماورای سینه هاست


کربلا یعنی نوای لا تَخَف

بستن پیمان خونها با هدف


کربلا عزّت، شرف ، مردانگی

انتهای غیرت وفرزانگی


کربلا قربانگهِ سردارها

رقصِ عاشق پایِ چوبِ دارِها


کربلا این تربتِ خونبارعشق

خاکِ پاکِ سجده گاه ودارِعشق


کربلا یعنی بلادی ازبهشت

جمع اصحاب و نمادی ازبهشت


سربه کف دادن وَ لبّیکِ خدا

اِرجـِعی بشنیدن ازپیکِ خدا


گرچه سرها ازتنِ یاران جداست

کربلا یاری گرِ دین خداست


کربلا یعنی بیابانهای تف

خاروخسها گه به پاو گه به کف


گُر گرفتن درمیانِ خیمه ها

آتش ودامانِ آن دُردانه ها


کربلا یعنی تنِ تب دارِ یار

روی عُریان اُشتری درگیرودار


کربلا باید که غمخواری کند

دینِ احمد را پرستاری کند


کربلا این تا ابد پیمان ما

دفترودیوانِ بی پایان ما


کربلا؛ یارانِ بی دوزوکلک

یاحسین یالَیتَنی کُنتُ مَعَک


چون شود ماهِ امامت درخُسُوف

کربلا یعنی خُذینی یا سُیُوف


غلامرضامهدوی

بازدید : 108 | تاریخ : یکشنبه 24 آذر 1398 زمان : 11:26 | | نظرات شما [0] ادامه مطلب

خاطره

 

خاطره ای از یک رزمنده ارتشی:

جناب آقای مختار هلالی:(استهبان)

48ساعت بود پاش قطع شده بود واستخوناش آویزون بود وکلی از خونش رفته بود آب غذایی هم نخورده بود
کولش کردم رسوندمش اورژانس باملایمت ولحن بسیجیش به دکتر اورژانس گفت: جناب دکتر اگه جنگ خسته ت نکرده اگه حوصله شو داری اگه صلاح میدونی بی زحمت یه مسکن به من بزن تا یه ربع ساعتی بخوابم

《این است معنی بسیجی》

شاید هرکدوم ازما بودیم صدای نعره هامون تاسامرا میرفت

برای سلامتی این برادر ارتشی نیرو هوایی صلوات

بازدید : 196 | تاریخ : دوشنبه 07 اردیبهشت 1394 زمان : 10:24 | | نظرات شما [2] ادامه مطلب

افسوس که دیگه دیر شد


چند سالیه سر کلاس جام توی میز آخره/

هوای نیم کت جلو دلم رو داره می بره/

توسال تحصیلی نو باید برم میز جلو/

اینجا شدم مترسک مزرعه گندم وجو/

اونجا میگن هواش خوبه واسه ترقی جون میده/

آدرس روزای قشنگ بری بهت نشون میده/

اینجا توچشماخواری ومی شِنوی توپ وتشر/

اگه یه اشتباه کنی بهت میگن شاگرد خر/

اونجا تموم نمره هات وایمیسه رو نمره بیس/

یه روز میشی مهندسی،دکتری یا اینکه پلیس/

اینجاتوی چرتی همش دبیرتو تار می بینی/

خواب فلک شدن یایک سیلی آبدار می بینی/

اونجا اگه بشه بری نونت دیگه توروغنه/

میشی عزیز دردونه خوشکل باباوننه/

اینجا همه آرزوهات میشن گلای کاغذی/

شاید همین آرزوها بشه یه دردو مرضی/

اونجاهواش خیلی خوبه هوای درساتو دارن/

دوگوش واسه شنیدن تموم حرفاتو دارن/

باید جامو عوض کنم یه روز با مبسر کلاس/

نشم دیگه شاگردی که همیشه بوده بی حواس

افسوس که دیگه دیر شد

شعر:صیاد

بازدید : 172 | تاریخ : یکشنبه 06 اردیبهشت 1394 زمان : 15:10 | | نظرات شما [0] ادامه مطلب

ماهی قرمز

 

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

 یه ساعتی مونده بود به لحظه تحویل سال مهدی همین طور که داشت خودشو آماده میکرد تا بره واسه کمین باچهره ای شاد روکرد به علی اکبرو رضا گفت دیشب خواب دیدم سفره هفت سین انداخته بودیم ماهی قرمز سفره رو هم من آوردم

که رضاگفت انشاا...خیره

بعداز یه مکثی رضاگفت پس الآن خوابتو تعبیر میکنیم

علی اکبر پیش از اینکه حرف رضا قطع بشه گفت آره تعبیر میکنیم اما نه اینجا انشاا...بعدازاین عملیات تو خونه باسمنو،سیر،سنجد و دور از آتش این خمپاره ها

رضا باچهره پراز ایمانش روکرد بهشو گفت الآن برات هفت سینو جور میکنم

اول چفیه دور گردنشو برداشت پهنش کرد روی پل شناوری که جای اصلی کمینشون بود

بعد قرآن توجیبشو بوسید وگذاشت رو چفیه

 علی اکبر بانگاهای متعجبش سفره رضا رو رصد میکرد ولی مهدی که به رضا وسفره ش ایمان داشت فقط  گاهی وقتی زیر چشمی به چهره پراز تعجب علی اکبر نگاه میکرد

رضا سربند یازهرای(س)پیشونیشو باز کرد گذاشت رو چفیه وگفت این اولین سین

یه مکثی کرد دید علی اکبر داره

بر و بر نگاش میکنه سرنیزه تفنگشم بازکرد وگذاشت گفت اینم دومیش حالا شمام یاعلی(ع)

مهدی هم ازقبل سیم چین کنار فانوسقشو زیر چشم گرفته باهاش یه تیکه سیم ازکنار پل چید وباخود سیم چین  داد به علی اکبرو گفت سه تا دیگه مونده

علی اکبر دید هنوز نقشی تو سینهای سفره نداره یه نگاه به دورو برش کرد که شاید بتونه یه سین پیدا کنه چشمای رضا هم به سمبه تفنگ علی اکبر بود که دستاش روش بود منتظر بود خودش پیدا کنه که بالاخره علی اکبر متوجه سمبه شد واونو باخوشحالی باز کرد گذاشت تو سفره تو دوتا سین دیگه مونده بودن که علی اکبر بازم شاهکار کرد ویه دفه دسش کرد تو جیبشو چندتا سکه پنجاه ریالی در اوردو گفت اینم بعدیش خودشم ازوجود این سکه ها تعجب کرده بود که اینجا اینا تو جیبش کجا بوده

رضا از قبل رو پنج تااز سینها حساب واکرده بود و به خاطر خواب مهدی یه خورده ته دلش نگران بود که نکنه  یه وقت بقیه سینها جور نشه که سکه های جیب علی اکبر نگرانیشو کمتر کرد

مهدی که نگرانی رو ازنگاهای رضا خونده بود فورا ساعت روی مچشو باز کرد از تو قایق دادش دست علی اکبر گفت اینم از هفت سین سفره جبهه ما رفتیم

رضا گفت ساعتو باخودت ببر آخه باید سر ساعت تحویل سال بیای تا دور هم باشیم تامیای ما یه سین پیدا میکنیم

مهدی با یه لبخند خوشکل به چشای رضا نگاه کردو گفت ساعت نمیخواد سر موقع میام رضا که همیشه به خوش قولی مهدی ایمان داشت کوتاه اومد ودیگه اسرار نکرد

علی اکبرکه دیگه قیافه متعجبش تغییر کرده بود رو کرد به مهدی وگفت پس مث تو خوابت ماهی قرمزم بیار مهدی که هنوز لبخدنش رو لباش بود گفت چشم چشم سفره هفت سین که بدون تنگ بلور وماهی قشنگ نیس و همینطور که بابچه ها باخنده هاش خداحافظی میکرد قایقشو به حرکت دراوردو رفت سر پست

دقایقی که از رفتن مهدی گذشت رضا به علی اکبر گفت بیا تا مهدی میاد شروع کنیم به خوندن دعای تحویل سال

یامقلب القلوب والابصار یامدبراللیل والنهار یامحول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال

بچه هاازبس سرگرم سفره و خوندن ذکرو دعا شده بودن صدای خمپاره ها واصابتشون میون نی زارا رو فراموش کرده بودن

 دقیقه های آخر سال داشت طی میشد ومهدی هم باید میومد ولی ازش خبری نشد ونگرانی تو وجود بچه ها فرا گرفته بود که نکنه.....

همون لحظه هم یه نم نم بارون سردی شروع کرده بود به باریدن

ونگرانی بچه ها رو باسردیش بیشتر کرده بود

چشمای رضا فقط به سوی آبراهه بود ومرتب ذکر میگفت که دقیقا سر ساعت تحویل سال سروکله قایق مهدی پیدا شد ونگرانی بچه ها افت کرد ولی انگار که مهدی داخل قایق نبود جلوتر که اومد دیدن قایق تانصفه رفته زیر آب دوباره دلهره بچه ها شدت گرفت

رضا باوجودی پراز استرس بلند شد وایستاد وداخل قایق رو نگاه کرد دید یازهرا(س)مهدی مثل یه ماهی قرمز با بدنی پراز ترکش خمپاره توی آبهای میون قایق شناوره ویادش افتاد به حرفای مهدی که میگفت سر ساعت میام و هفت سین بدون ماهی قشنگ نیس

همینطور که از پهنای صورتش اشک میریخت  به علی اکبر گفت پاشو ببین  ماهی سفرمونم جور شد

برای شادی روح شهدای غواص جنگ تحمیلی خصوصا 31شهید غواص استهبانی عملیات کربلای4 صلوات

داستان از:مهدی صیاد

 

فارس.استهبان

 

بازدید : 201 | تاریخ : پنجشنبه 27 فروردین 1394 زمان : 7:04 | | نظرات شما [0] ادامه مطلب

وصال شیرین

 

بر مزارم لاله را پرپرکنید

شعرحافظ را دوبیت از بر کنید

در شبِ دفنم شرابِ کهنه را

از مَیِ خُم خانه در ساغر کنید

هلهله ، کف ، نقل و شیرینی ، نبات،

دف زنان و کف زنان شب سرکنید

باده وساغر بیارید وخُمی،

جای خیراتم زِ می لب تر کنید

رخت نو پوشید و نوشید از شراب

در وصالم عیش من باور کنید

شمع و آب و آینه با برگ سبز،

صد سَبَد پُر، از گل اَحمَر کنید

مشک و عود و دودِ اسپند وگلاب،

آتشِ جان مرا مِجمَرکنید

چون به وصل یار شیرین می روم،

عاشقان را باخبر یکسر کنید

جای رشک از وصلتم با اشک شوق

دیده چون ابر بهاری تر کنید

کافرم با راه و رسمِ طاغیان

شکوه ام در محضرِ داوَر کنید

آیه ی إنّا اِلـَیهِ راجعون،

ذکرِ تلقین مَنِ کافر کنید

  مهدوی

بازدید : 173 | تاریخ : دوشنبه 24 فروردین 1394 زمان : 20:31 | | نظرات شما [1] ادامه مطلب

حافظ درجهان

 طعمِ باران می دهد اشعارِ حافظ هر زمان

مرده را جان می دهد اشعارِ حافظ هر زمان

شبنمِ شعرِ تَرَش، عطرِ گلِ نیلوفراست

رَوح و ریحان می دهد اشعارِ حافظ هر زمان

مِهر وماه و مشتری سرخوش بُوَد با شعرِاو

تابِ کیوان می دهد اشعارِ حافظ هر زمان

میگسارانِ درش کمتر خماری می کشند

باده پنهان می دهد اشعارحافظ هر زمان

ساغرِصهبا گر از خُمخانه اش خواهی بیا

باده پیمان می دهد اشعار حاففظ هر زمان

همچو باغی بی خزان آثارِ او دارد ثمر

گُل فراوان می دهد اشعار حافظ هر زمان

او لِسانُ الغَیبِ رِندوکاشِفِ رازِ دل است

بویِ قرآن می دهد اشعار حافظ هر زمان

گر دلی آشفته داری جامِ نابش را بِنوش

مَی دوچندان می دهد اشعارِ حافظ هر زمان

ای که گوئی: "خنده برهر دردِ بی درمان دواست"

مُرده را جان می دهد اشعارِ حافظ هر زمان

مهدوی کمتربزن لافِ سخن درانجمن

تا خوش الحان می دهد اشعارحافظ هر زمان

غلامرضا مهدوی

بازدید : 185 | تاریخ : یکشنبه 23 فروردین 1394 زمان : 22:58 | | نظرات شما [2] ادامه مطلب